loading...
ضامن آهو
زهرا کلهوری بازدید : 23 چهارشنبه 30 بهمن 1392 نظرات (0)

زندگی امام در مدینه:

حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می‌پرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می‌داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می‌نگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.

 امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه می‌فرمایند: "همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچه‌های شهر مدینه عبور می‌کردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می‌آوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام می‌دادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مى‌نگریستند."

زهرا کلهوری بازدید : 10 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

آقا حرمـت عـجــب صفایی دارد

لطف و کـرمت عجب وفایی دارد

چون آمـده ام باز حــرم میفهمم

 زیر گـنبـدت عــجب هــوایی دارد

 

 

زهرا کلهوری بازدید : 12 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

دلی دارم که تنگ مشهد توست

به سر شوق حریم و گنبد توست

گدایی خسته در باب الجوادت

امید او به فضل مرقد توست


 

زهرا کلهوری بازدید : 7 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

نیمه شبها تا سحر ذکر رضا(ع) باید گرفت

اینچنین حـاجات خود را از خدا باید گرفت

در جوار مرقدش هرگز به کم قـانع مشو

چونکه از مـشـهـد بـرات کربلا باید گرفت

دست خالی آمدم امشب به درگاه شما

هرچه میخواهد دل از راه دعا باید گرفت

چشم در راه دعای خیرتان هستم، فقط

یـک ضـمـانت از تـو در روز جـزا باید گرفت

می شود حالا دل مـن عازم باب الجواد

اجر و مزد نوکری را پس کجا باید گرفت؟

هرکه باشد ریزه خوار سفره ی احسانتان

تکّه نانی امشب از دست شما باید گرفت

"محسن زعفرانیه"

 

زهرا کلهوری بازدید : 8 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)


محمد علیمحمدی

زیر چتر آفتاب
در حرم نشسته ام
دل به روی غصه ها
شادمانه بسته ام

ابر تیره دلم
پاره پاره می شود
آسمان قلب من
پر ستاره می شود

یک صدای آشنا
از فضای رو به رو
می رسد به گوش من
بق بقو بقو بقو

بق بقو بقو کنان
دسته کبوتران
آب و دانه می خورند
می پرند در آسمان

می شوم کبوتری
چون کبوتر حرم
دور گنبد طلا
شادمانه می پرم

 

زهرا کلهوری بازدید : 10 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)
 

قیصر امین پور

چشمه های خروشان تو را می شناسند
موجهای پریشان تو را می شناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگهای بیابان تو را می شناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را می شناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می شناسند
اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را می شناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچه های خراسان تو را می شناسند

 

 

زهرا کلهوری بازدید : 111 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

 

کاش من یک بچه آهو می شدم
می دویدم روز و شب در دشتها
توی کوه و دشت و صحرا روز و شب
می دویدم تا که می دیدم تو را

کاش روزی می نشستی پیش من
می کشیدی دست خود را بر سرم
شاد می کردی مرا با خنده ات
دوست بودی با من و با خواهرم

چونکه روزی مادر م می گفت تو
دوست با یک بچه آهو بوده ای
خوش به حال بچه آهویی که تو
توی صحرا ضامن او بوده ای

پس بیا من بچه آهو می شوم
بچه آهویی که تنها مانده است
بچه آهویی که تنها و غریب
در میان دشت و صحرا مانده است

روز و شب در انتظارم پس بیا
دوست شو با من مرا هم ناز کن
بند غم را از دو پای کوچکم
با دو دست مهربانت باز کن

 


زهرا کلهوری بازدید : 10 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

شبي در قم داماد جناب ميرزا احمد رضاييان، مولف را به مهماني دعوت نمود آقا ميرزا احمد جرياني را نقل كرد و دامادشان - كه از طلاب برجسته است - نوشت؛ من هم اكنون از روي نوشته‌ي ايشان مي‌نويسم.

زهرا کلهوری بازدید : 12 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

نام: رضا نريماني
نام پدر: علي،
تولد: 1345
تاريخ شفا: شب عيد قربان سال 1372
شغل قبلي: درب و پنجره ساز
شغل فعلي: كارمند استانداري اصفهان
نوع بيماري: شكستگي ساعد دست چپ و قطع عصب و سياه شدن استخوان.
علت: ضربه‌ي ناگهاني
نويسنده: محمدتقي داروگر

زهرا کلهوری بازدید : 14 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

هنگام فجر جمعه بيست و سوم ذي الحجه سنه 1345 قمري كربلايي غلامحسين شفا يافت و چون از حال او جماعتي از مردم با خبر بودند شفاي او مانند آفتاب روشن شد كه سيد مذكور (جناب صديق محترم و ثقه معظم حاج سيد اسماعيل معروف به حميري كه اين يازده تا داستان را از كتاب آيات الرضويه اين مرحوم نوشته ) اين قصه را از زبان ايشان مي گويد :

تعداد صفحات : 4

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 40
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 22
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 23
  • بازدید سال : 98
  • بازدید کلی : 1,060